يكشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۱:۰۳ ب.ظ
حکایت جوان و پیرمرد در ماه مبارک رمضان
روزها، لحظات و هر ساعتی از ماه مبارک رمضان خاطرات شیرین و به یاد ماندنی ای را برای ما رقم میزند گاهی بعضی داستان ها هم شنیدنی است و هم نکات نابی رو در خودش پنهان کرده، حکایت چند جوان و پیره مرد هم از اون حکایت های شنیدنی هست که شنیدیدن و خوندنش خالی از لطف نیست.
می گویند روزی چند جوان از مکانی عبور می کردند، و با هم مشغول صحبت بودند ناگهان متوجه پیره مردی شدند که در گوشه ای دور از چشم مردم روزه خواری می کند یکی از جوان ها جلو رفت، با یک حالت توبیخی سوال کرد اهای پیرمرد مگر خبر نداری ماه رمضان است؟ روزه نیستی؟
پیره مرد پاسخ داد: روزه ام اما اب و غذا می خورم...
جوان با تعجب پرسید: این چطور روزه گرفتنی هست که می شود هم روزه گرفت هم اب و غذا خورد!!!
پیره مرد پاسخ داد: من به کسی دشنام نمی دهم غیبت مسلمانی را نمی کنم تهمتی ناروا به کسی نمیزنم چشم به ناموس کسی ندارم خلاصه زبانم، چشمم، گوشم روزه است اما معده ای بیمار دارم که در ماه رمضان اگر اب و غذا نخورم بیماری ام شدت پیدا می کند لذا مجبورم اب و غذا استفاده کنم.
پیره مرداز جوان سوال کرد: شما چطور روزه می گیرید؟
جوان با حالت شرمندگی در حالی که سر به زیر انداخته بود پاسخ داد: ما فکر می کردیم روزه گرفتن فقط نخوردن اب و غذا است لذا فقط از خوردن اب و غذا اجتناب می کردیم...!!!
منبع سایت تالاب
واقعا همینطوره